شبکه یک - 29 شهریور 1398

فردوسی و نظریه‌ی "ایران اسلامی" - قسمت اول

به مناسبت "روز شعر و ادب فارسی" _ طوس مشهد _ مزار حکیم ابوالقاسم فردوسی _ ۱۳۹۷

"نه" به: اسلام ایرانی_ ایران غیر اسلامی _ اسلام ضد ایرانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض می‌کنم و به روح ابوالقاسم فردوسی حکیم بزرگ شیعی خراسانی، نابغه‌ی بزرگ ادبیات و حکمت و اخلاق و استاد بزرگ حماسه و مقامت دورد می‌فرستیم. کسی که یک تنه توانست نه تنها تاریخ ادبیات فارسی ایران را برای قرن‌ها احیا بکند بلکه دست کم یک تنه سه جبهه‌ی بزرگ را گشود که بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادبیات ایران پیش از او و پس از او نتوانستند چنین کاری بکنند. بنای من بر این است که در این جلسه به بخشی از این سه پروژه‌ای بپردازم که جناب فردوسی بزرگ که نه فقط در ادبیات و زبان ما بر گردن ما حق دارد بلکه در مورد حفظ معارف اسلامی و شیعی در سخت‌ترین دوران‌ها هم بر گردن ما و نسل‌های پیشین حق دارد و همین‌طور تماماً سخنان خود را مستند می‌کنم به این منابعی که اغلب آن‌ها اتفاقاً یا غربی و غرب‌گرا هستند یا اسلام‌ستیز هستند. یعنی اساساً با دین و اسلام مشکل داشتند ولی در مورد فردوسی اعترافات جالبی می‌کنند. تصویری که از فردوسی و شاهنامه در دوران رژیم پهلوی منتشر شد و به خصوص توسط مستشاران انگلیسی که مرتبط با وزارت مستعمرات بودند و وارد هر کشوری شدند به منابع ادبیات و تاریخ و مذهب آن‌ها دستبرد زدند و قصه‌های جدیدی سرودند که هیچ ریشه‌ای در واقعیت نداشت. یعنی در واقع برای اساطیر تا ادیان تا زبان کشورهای هدف دوباره یک قصه‌ی خرافی ساختند و در جهت منافع و ارزش‌های خود به آن معنای ایدئولوژیک دادند و نخستین کسانی که ادبیات ایران و به خصوص فردوسی و شاهنامه را مورد تصرف ایدئولوژیک قرار دادند و مواجهه‌ی کاملاً سیاسی و تحریف‌گرانه کردند به خصوص انگلیسی‌ها در زمان پهلوی اول بودند. یکی از مشکلات ما این است که فردوسی را نمی‌شناسند و توریستی به این‌جا می‌آیند و اصلاً نمی‌دانند فردوسی چه کسی است و شاهنامه چه هست. بعضی از مستشاران انگلیسی و بعضی از افراد تحصیل‌کرده که بخشی از آن‌ها حتی ریشه‌های سابقاً حوزوی داشتند و بعد لباس آخوندی را کنار گذاشتند و حتی دین خود را هم کنار گذاشتند و در خدمت رژیم پهلوی و دربار انگلیس قرار گرفتند و بعضی از آن‌ها فراماسون شدند و در جهت ساختن یک ایدئولوژی ضد اسلامی برای بافتن ریشه‌های ایران قبل از اسلام در خدمت رژیم پهلوی در آمدند. این خطی بود که انگلستان در ایران دنبال می‌کرد و دربار پهلوی برای آن فرهنگ‌سازی کرد. هدف چه بود؟ یک، ایران را در برابر اسلام قرار بدهند و بگویند شما باید انتخاب کنید که ایرانی هستید یا مسلمان هستید؟ برای این کار از جمله فردوسی را انتخاب کردند. شما مزار فردوسی را ببینید. این قبر را به شکل آن‌چه که می‌گویند قبر کوروش بوده ساخته‌اند. خواستند بین فردوسی و شاهنامه و نظام شاهنشاهی و هخامنشی کوروش و ایران قبل از اسلام یک پیوندی ایجاد کنند. هدف این کار چه بود؟ مبارزه با اسلام به اسم عرب‌ستیزی، توجیه رژیم شاهنشاهی، چون این هم شاهنامه است و شاهان همیشه بوده‌اند و همیشه هم باید باشند و این‌که این مقاومت ایرانی در برابر اسلام بوده است و خواستند فرودسی تبدیل بشود به یک ایدئولوگ نه تنها ناسیونالیزم و ملی‌گرای غیر اسلامی بلکه شوونیزم و نژادپرستی ضد اسلام و کسانی از جناب فردوسی حرف می‌زدند و گزینشی برخورد می‌کردند که حاضر نشدند هرگز هزاران بیت از ابیات فردوسی را منتشر کنند و راجع به آن‌ها بحث کنند. فقط در یکی از تحقیقاتی که شده بیش از 5 هزار بیت از ابیات شاهنامه سند قرآنی و حدیثی پیدا شده که یا از قرآن است یا از سنت پیامبر اکرم(ص) است یا از نهج‌البلاغه و روایات امیرالمؤمنین است. هیچ وقت اشاره نکردند که اتفاقاً کاری که فردوسی کرد، کار بزرگی که این مرد بزرگ کرد این بود که اتفاقاً ایشان آمد ایران اسلامی را دوباره تئوریزه کند. زبان فارسی را بدون قرآن‌ستیزی و اسلام‌ستیزی دوباره احیا کرد. مواد آن را از ایران قبل از اسلام گرفتند و توضیح می‌دهم که شروع این با فردوسی نبود، بلکه نبوغ آن با فردوسی بود و اوج کار آن در شاهنامه بود. می‌گوید سال‌ها رنج بردم و توانستم دوباره زبان فارسی را در سطح افکار عمومی احیا کنم. گرچه مواد آن، مواد قبل از اسلام ایران است و پایان شاهنامه، پایان دوره‌ی ساسانی است و بعد از آن دیگر تاریخ ایران اسلامی است اما ایشان به یک شکلی تا ایران قبل از اسلام بیان می‌کند. چه آن بخشی که اساطیر هست و تاریخ نیست و چه آن بخش که سندهای تاریخی داشته که گویی در ایران پیش از اسلام همچنان روح اسلامی حضور دارد. یعنی ارزش‌های اسلامی را در زبان و در دهان قهرمانان و پهلوانان ایران پیش از اسلام می‌گذارد. می‌گوید رستمی که من ساختم اغلب صفات اسلامی و اخلاق اسلامی و شجاعت اسلامی و آگاهی اسلامی و مروت اسلامی و جهاد اسلامی و شهادت‌طلبی را دارد و همه‌ی این صفات را در قالب رستم بازسازی می‌کند. فردوسی در برابر دو موج ایستاده و چه زیبا هم ایستاده است. یکی موج استبداد قبیله‌ای عرب، استکبار اموی و عباسی که به اسم اسلام نه تنها به ایرانیان و سایر ملت‌ها گاهی تحقیر و توهین می‌کردند، بلکه همین‌ها اهل بیت پیامبر اکرم(ص) را به خاک و خون کشیدند و کشتند و فردوسی شیعه است. فردوسی از اسلام منهای بنی‌امیه و بنی‌عباس دفاع می‌کند. علیه بنی‌امیه و بنی‌عباس و رژیم‌های استکبار عربی که ایرانیان را تحقیر می‌کردند می‌ایستد و از طرف دیگر در برابر جریان شعوبی، جریان شوونیستی، نژادپرستی ایرانی که از ایران منهای اسلام حرف می‌زدند و به اسم حمله به عرب، به اصل اسلام حمله می‌کردند، صف‌بندی کرد. یعنی من تا به حال ندیدم کسی به این بعد فردوسی و نبوغ او اشاره کند که ایشان در برابر دو جریان انحرافی ایران ضد اسلام و اسلام ضد ایران از ایران اسلامی بحث کرد. حتی ایران پیش از اسلام که ارزش‌های اخلاقی و انسانی و الهی در آن بوده را با مفاهیم اسلامی گره زد. این دو کار بزرگ فردوسی است که نمی‌دانم چرا به آن نپرداخته‌اند. این نبوغ بزرگی است که در این شرایط ایشان می‌گوید من سی سال برای همین کار عمر خود را گذاشتم. کسی که حدود 50 هزار بیت شعر می‌گوید یک نابغه است. اشعاری که بخشی از آن به لحاظ زیبایی تکنیک ادبی و گزینش الفاظ و چینش مفاهیم و کلمات در هیچ دیوان شعر دیگری دیده نشده است. زیبا، حماسی، باشکوه، جذاب و پر از معانی و مفاهیم اخلاقی و اسلامی و شیعی است. می‌گوید من خاک پی حیدرم. فردوسی می‌گوید افتخار بزرگ من این است که خاک پای امیرالمؤمنین علی(ع) باشم. از سنت پیامبر(ص) و از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) می‌گوید. اصلاً یک جرم فردوسی که بعداً یک عده‌ای آن را متهم کردند که او زندیق است و بعد که دیدند نمی‌توانند به او ملحد و بی‌دین بگویند گفتند رافضی است، همین اتهام شیعه بودن اوست. شیعه اسلام انقلابی بود. در برابر اسلام حکومتی قرار داشت. اسلام حکومت، اسلام خلافت بود که بنی‌امیه و بنی‌عباس به عنوان سنی حکومت می‌کردند و در واقع سنی هم نبودند. چون خیلی از بزرگان سنی را هم کشتند. ولی دو اسلام به موازات هم حرکت می‌کرد. یکی اسلام حکومت و خلافت بود که در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس ادعای سنی‌گری می‌کرد و در واقع بزرگان سنی را هم می‌کشت. آن‌هایی که از اسلام دفاع می‌‌کردند و حکومتی و درباری نبودند را می‌کشت. در برابر این اسلام، اسلام شیعی بود که اسلام انقلابی عدالت‌خواه بود و می‌گفت نه تن به استکبار شاهان ایران می‌دهیم و نه تن به استکبار شاهان عرب می‌دهیم و از پیامبر(ص) و قرآن و اهل بیت(ع) سخن می‌گوید. دقت کنید که فردوسی در برابر دو جریانِ به اسم اسلام تحقیر ایران و ایرانی و به اسم اسلام حکومتی و همین‌طور جریان به نام ایران از ایران ضد اسلام، دشمنی با اسلام به عنوان عرب، ایستاده و هر دوی این جریان‌ها را افشا کرده و زیر پا گذاشته است و از ایران اسلامی و حتی ارزش‌های اسلامی در ایران پیش از اسلام حرف می‌زند. من خواهش می‌کنم به این عرائض دقت کنید. در برابر نهضت شعوبی می‌ایستد. ضمن این‌که باید این را هم بدانید خط مقاومتی بود در برابر جریان شعوبی، ملی‌گرایی افراطی، ایران منهای اسلام و در برابر اسلام خلافتی که علیه ایران و ایرانی و علیه مسلمانان و علیه عرب و علیه ملت‌های مسلمان و حتی قبل از آن علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) جفا و جنایت می‌کرد. پس انگلیس‌ها و پهلوی خواستند برای پهلوی ایدئولوژی درست کنند و با اسلام مبارزه کنند. گشتند و بهترین کسی که پیدا کردند از جمله فردوسی بود. عرض کردم که قبر او را هم مثل قبری که منسوب به کورش هست ساخته‌اند. در حالی که فردوسی حتی یک بار در کل شاهنامه اسم کوروش را نیاورده است. یک بار هم کلمه‌ی کوروش و هخامنشی در شاهنامه نیامده است. با این‌که ایشان کل شاهان را برده است. خود این هم منشأ یک بحثی شده است که می‌گویند چطور می‌شود فردوسی راجع به شاهان درجه دو و سه حرف زده و اسم کوروش را نیاورده است؟ حالا این یک تحلیلی دارد. چون می‌دانید که راجع به کوروش هم اختلاف است. بعضی از علمای ما مثل مرحوم طباطبایی می‌گویند کوروش همان ذوالقرنین است و ولی خدا بوده و اولین حکومت دینی جهانی را تشکیل داده و کوروش همان کسی است که قرآن کریم از آن به نام ذوالقرنین یاد می‌کند. اولین حکومت دینی جهانی و بزرگ‌ترین حکومت جهانی که ایرانی بود و از 46 کشور در ارتش ایران سرباز داشته است. اولین حکومت بزرگ دینی بوده است. بعضی‌ها معتقد هستند که این‌طور نیست و این جعل تاریخ است. این‌که آیا همان‌جا قبر کوروش هست یا نیست کاملاً اختلافی است و اغلب محققین می‌گویند آن‌جا قبر ایشان نیست و اصلاً در آن زمان مرده را دفن نمی‌کرده‌اند. می‌دانید که در تفکر زرتشتی مرده را دفن نمی‌کردند. حالا بعداً به خاطر قوانین این کار را کردند ولی در فرهنگ زرتشتی معمولاً مرده‌ها را در یک دخمه‌ای به صورت نشسته، ایستاده یا خوابیده می‌گذاشتند تا این‌ها بپوسند. دفن نمی‌کردند. یک مدتی هم مرده‌ها را می‌سوزاندند. بنابراین چیزی به نام مقبره‌ی کوروش به کلی مشکوک است. حالا من به این کاری ندارم که آیا کوروش ولی خدا بوده یا نه که انشاالله بوده که این افتخار بزرگی برای ایرانی‌ها است که اگر کوروشی بوده، اولین جریان‌های یک ابرقدرت دینی توحیدی در جهان را به راه انداخته باشند. اگر هم نبوده و یا به این اندازه و ابعاد نبوده، یا یک امپراطور و شاهی مثل بقیه‌ی امپراطورها و شاهان بوده که زور پیدا می‌کنند و بقیه‌ی جاها را هم تصرف و اشغال می‌کنند و مثل آمریکا و شوروی آن زمان بوده حسابش جداست. ولی من به این‌ها کاری ندارم. این‌که رژیم پهلوی آمد و این مقبره را مثل قبر کوروش ساخت تا از آن ایدئولوژی بیرون بکشد در حالی که فردوسی اصلاً یک بار هم اسم کوروش را در شاهنامه نیاورده است. یک ارتباط تقلبی و قلابی بین کوروش، رژیم شاهنشاهی، فردوسی و پهلوی ایجاد کردند. هخامنشی، ساسانی، فردوسی، شاهنامه، رژیم شاهنشاهی و بعد پهلوی. این یک قصه‌ی جعلی بود. کاملاً سیاسی بود. اهداف تحریف‌گرانه داشت. تحریف تاریخ ملیت ما و مذهب ما بود. در حالی که اگر فرصت بشود اشاره می‌کنم که شاهنامه در مدح شاهان نوشته نشده است. بلکه قصه‌ی شاهان است. بعد این‌ها را کاملاً به بد و خوب، درست و غلط، عادل و ظالم تقسیم می‌کند. می‌گوید شاهان و حاکمان چند تیپ هستند. یعنی می‌گوید از رژیم شاهنشاهی و شاهان به طور مطلق دفاع نمی‌کند. در شاهنامه بسیاری از شاهان را محاکمه می‌کند و جالب است که بر اساس ارزش‌های اسلامی و شیعی آن‌ها را محاکمه می‌کند. همین انگلیس‌ها که در ایران از ایران قبل از اسلام و زبان فارسی می‌گفتند، در هند که حاکم شدند چه کردند؟ می‌دانید که هند 500 سال یک حکومت اسلامی با زبان فارسی ایرانی داشت. شما الان اگر به هند بروید در دهلی و جاهای دیگر، جاهایی که توریست‌ها را می‌برند می‌بینید که همه‌ی آن‌جا معماری‌های ایرانی دارد. یعنی تاج‌محل معماری ایرانی دارد. شاهان ایرانی در آن‌جا بودند. تاج‌محلی که خیلی هم زیباست. البته من نرفته‌ام ولی عکس آن را دیده‌ام. ولی به دهلی رفته‌ام و دیده‌ام که هر جایی که توریست‌ها را می‌برند دژهای بزرگ، معماری‌های باشکوه و زیبا، قلعه‌ی سرخ، معماری ایرانی است و حتی به زبان فارسی روی آن چیزهایی نوشته‌اند. مردم هند و پاکستان تا صد سال پیش همگی فارسی بلد بودند. پدربزرگ و مادربزرگ‌هایی که الان هستند فارسی می‌دانند و بعد از این‌که این‌ها بروند دیگر کسی فارسی نمی‌داند. چرا؟ انگلیس‌ها آمدند تا در هند با اسلام مبارزه کنند و برای همین بت‌پرستی و هندوایزم را تقویت کردند و جنگ هندو و مسلمان و بعد بین مسلمان‌ها جنگ شیعه و سنی به راه انداختند. پاکستان شرقی و پاکستان غربی و بنگلادش را به راه انداختند و چون زبان فارسی حامل بزرگ‌ترین مفاهیم اخلاقی و عرفانی و حکمی اسلامی و شیعی است برای این‌که زبان فارسی از هند حذف بشود خط‌های قدیمی و زبان‌های قدیمی پراکنده‌ی هندی که هیچ زبان و خط ملی نداشتند، زبان و خط حکومتی و دیوانی و علمی و رسمی آن‌ها فارسی بود، آمدند به اسم احیای ادبیات هند قبل از اسلام چند زبان و خط این‌ها را احیا کردند و با زبان فارسی و خط و الفبای فارسی عربی مبارزه کردند تا آن را حذف کردند. می‌خواهم توجه داشته باشید، همین‌هایی که در هند به اسم بازگشت به هندوایزم و شرک و بازگشت به الفبا و زبان‌های غیر ایرانی و غیر فارسی در هند زبان انگلیسی را جایگزین زبان فارسی کردند و لائیسیته و سکولاریزم را در کنار خرافات هندو به جای اسلام نشاندند با ایران و ایرانی مبارزه کردند، در ایران هم از ایران و ایران باستان و فارسی خالص از عربی گفتند و در این‌جا شروع کردند و به اسم تقویت ایران و زبان فارسی با اسلام مبارزه کردند. حقه‌بازی‌ها را ببینید. این نکته‌ی اول است. نکته‌ی دوم این‌که فردوسی با تاریخ اسلام و زبان اسلام مبارزه کرده و از ایرانی‌گری در برابر اسلامی‌گری دفاع کرده است. این هم یک دروغ است. من فقط جهت اطلاع شما می‌گویم که بدانید نفوذ فرهنگ ایران پس از اسلام از دو، سه قرن قبل از فردوسی شروع شده بود. فقط جهت اطلاع شما می‌گویم که نفوذ ایران در عرب و فرهنگ پس از اسلام شروع شده بود. به خصوص این‌که رژیم بنی‌امیه را همین ایرانی‌ها و خراسانی‌ها از این‌جا رفتند و سرنگون کردند. بنی‌امیه تقریباً یک قرن بیشتر نبودند. چه کسی بنی‌امیه را سرنگون کرد؟ ایرانی‌ها و خراسانی‌ها بود. شعار آن‌ها چه بود؟ حق اهل بیت(ع) بود. شعار آن‌ها این بود. اصلاً بنی‌عباس هم با شعار اهل بیت(ع) بر سر کار آمدند. بعد که بنی‌عباس بر سر کار آمدند گفتند منظور ما از اهل بیت(ع) خود ما بوده‌ایم. چون ما هم بچه‌های عباس هستیم و عباس هم عموی پیامبر(ص) است و اهل بیتی که می‌گفتیم منظور خودمان بودیم. بنی‌عباس را ایرانی‌ها بر سر کار آوردند. اصلاً رژیم بنی‌عباس رژیم بیشتر ایرانی بود تا این‌که رژیم عربی باشد. به خصوص بعد از هارون که قدرت خلافت عباسی تجزیه شد و درگیری‌های داخلی پیش آمد، بین مأمون و امین، مأمون برنده شد. مادر مأمون ایرانی است. دورگه است و اصلاً مأمون در خیلی جاها خودش را ایرانی معرفی می‌کند. نیروهای خراسانی از این‌جا رفتند و در جنگ قدرت بین امین و مأمون شرکت کردند و امین را سرنگون کردند و مأمون را خلیفه‌ی کل جهان اسلام کردند. یعنی از زمان اول بنی‌عباس فرهنگ ایرانی کاملاً حاکم شده بود. حتی بر فرهنگ عربی غیر اسلامی کاملاً مسلط بود و در تمدن اسلامی زمان بنی‌عباس که درخشان‌ترین تمدن جهان شده بود عمده‌ترین نقش را ایرانی‌ها داشتند. به این نکته توجه داشته باشید. بعد از هارون، بعد از 200 سال که استقلال و رژیم‌های مستقل ایرانی و اسلامی تشکیل می‌شود و مدام دعوا و جنگ قدرت در داخل ایران هست همه با شعار و پرچم اسلامی است. حالا شیعه و سنی با هم هستند ولی بیش از سنی و شیعه بودند مسئله‌ی وابستگی به حکومت و خلافت یا درگیری با حکومت مهم بود. همه‌ی این‌ها قبل از فردوسی بود. این‌که کسانی می‌گویند تا زمان فردوسی یعنی تا قرن چهارم هجری اصلاً ایرانی‌گری و فارسی و فرهنگ ایران و حتی ایران پیش از اسلام کلاً نبوده و همه تحقیر و سرکوب بوده و بعد فردوسی آمده از ایران ناسیونالیستی غیر اسلامی حرف زده، خلاف واقعیت تاریخ است. از دویست سال قبل از فردوسی پرچم ایران مسلمان، منتها وابسته به خلافت و بعد کم‌کم خلیفه‌سازی توسط ایرانیان بالا رفته است. در واقع حکومت اسلامی جزو زمان بنی‌امیه که یک رژیم فاسدِ مستکبرِ قبیله‌پرستِ نژادپرستِ عرب است که اهل بیت پیامبر اکرم(ص) را قتل عام می‌کند و یک اسلام قلابی حکومتی مبتنی بر جعل حدیث و برخورد سرکوبگرانه با ملت‌هایی که مسلمان شده‌اند صورت می‌دهد و به ایرانی عجم می‌گوید، به ایرانی و غیر عرب می‌گوید شما عجم به معنی گنگ هستید. می‌گوید شما اصلاً فرهنگ ندارید، ادب ندارید، گنگ هستید. حتی قبل از رسول خدا(ص) این بحث‌ها مطرح بوده است که رسول خدا(ص) آن‌جا می‌فرمایند عرب و عجم چیست؟ «لا فضل لعربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی الا بتقوا الله...»، انسانیت، تقوا، عدالت، اخلاق معیار است. نژاد چیست؟ مگر خود تو کاری کرده‌ای که عرب یا عجم باشی؟ مگر خودت کاری کرده‌ای که مرد یا زن باشی؟ در چه زمانی به دنیا بیایی، در چه مکانی به دنیا بیایی، چه زبانی داشته باشی؟ مگر در مورد این‌ها تو تصمیم گرفته‌ای؟ به این چیزها نه باید افتخار کرد و نه باید ننگ کرد. این‌ها موقعیت است و امتیاز نیست. ضد امتیاز هم نیست. ولی بنی‌امیه این‌ها را امتیاز کردند و گفتند چون پیامبر اکرم(ص) عرب بوده عرب بر همه مقدم است. این‌ها بیشتر به بعد عربی آن کار داشتند. ایرانی‌ها این فرهنگ را شکستند. امپراطوری بزرگ خلافت اسلامی در زمان بنی‌امیه که از مرزهای خراسان تا شمال آفریقا و جنوب اروپا و تا قلب اروپا و کل جزیره العرب را گرفته بود یک مرتبه به دست ایرانی‌های مسلمان سرنگون شد. اصلاً بنی‌عباس که آمدند و 500 سال و بلکه بیشنر حکومت کردند و اوج درخشش علمی و ادبی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی جهان اسلام به برکت تعالیم قرآن و پیامبر اکرم(ص) بود با شعار اهل بیت(ع) و شیعی آمدند و کودتا کردند. این اتفاق به دست ایرانی‌ها افتاد و در 500 سال حکومت بنی‌عباس و به خصوص آغاز آن و به ویژه و بالاخص بعد از هارون کل خلافت اسلامی در واقع ایرانی بود که بعداً نظامیان ترک که در دربار خلفا بودند کودتا کردند و قدرت باز به اسم بنی‌عباس به دست آن‌ها افتاد. در ابتدا حکومت به اسم بنی‌عباس در دست ایرانی‌ها بود و بعد به اسم بنی‌عباس به دست آن‌ها افتاد و جالب است که در زمان آن‌ها بیشتر نظامی‌گری و جنگ بود و زمانی که ایرانی‌ها بر خلافت بنی‌عباس مسلط بودند همه جا صحبت از علم و فرهنگ و تمدن و شهرسازی و معماری و پزشکی و مهندسی و فقه و اصول و تفسیر و حدیث و این مباحث بود. این تحقیری است که بنی‌امیه کردند. بعد بنی‌عباس چرخیدند و وقتی کودتا کردند گفتند اهل بیت خودمان هستیم و با اهل بیت(ع) کاری نداریم و با اهل بیت(ع) برخورد شدیدی کردند. ولی در زمان مأمون این‌طور نبود. زمان مأمون که گرایش اصلی در بنی‌عباس گرایش ایرانی بود، مدت‌ها قبل از فردوسی است. تمایل به علی بن موسی الرضا(ع) و فرهنگ شیعی اهل بیتی کاملاً در دستگاه حکومتی غالب شد. این کشش و آمادگی ایرانی‌ها بود. به حدی که پرچم سیاه که آرم بنی‌عباس بود به دستور مأمون برداشته شد و پرچم سبز که علامت اهل بیت(ع) و سادات بود پرچم رسمی شد. شیعه‌ای که تا آن موقع در زندان‌های هارون شکنجه و تکه تکه می‌شدند در زمان مأمون که فرهنگ ایرانی غلبه کرد و به طور کامل بر بنی‌عباس مسلط شد، گفتند خلافت برای اهل بیت(ع) باشد و اصلاً از اول هم حق شما بوده و ما تقلب کردیم. منتها می‌خواستند کلاهبرداری بکنند و حضرت رضا(ع) از این فرصت استفاده‌ی درستی کرد و به این‌ها مشروعیت نداد اما از بخشی از قدرت این‌ها استفاده کرد و شیعه‌ای که مبارزه‌ی زیرزمینی می‌کرد و تحت تعقیب و شکنجه و اعدام و تیرباران بود تبدیل به یک جریان رسمی شد که یک مرتبه هزار هزار راه افتادند و با پرچم سبز و شعار اهل بیت(ع) از مدینه و عراق به سمت ایران حرکت کردند که خیلی از امامزاده‌هایی که این‌جا هستند برای همان دوران هستند. بسیاری از این‌ها بین راه شهید شدند. کاروان آن‌ها مورد حمله قرار گرفت. مثل کاروان حضرت معصومه(س)، مثل کاروان جناب شاهچراغ در شیراز که در حال ملحق شدن به امام رضا(ع) بودند و بین راه شهید شدند. خیلی از این امامزاده‌های بین راه که فرزندان موسی‌ بن جعفر(ع) هستند یا نسل با واسطه هستند به این شکل است. شما دقت کنید که زبان فارسی و زبان پهلوی قدیم که مردم اصلاً نمی‌توانستند آن را بخوانند با الفبای عربی مخلوط می‌شود و زبان فارسی دری به وجود می‌آید و امروز ما چیزی به نام فارسی و عربی جدا از هم نداریم. اگر بخواهیم کلمات عربی را از زبان فارسی بیرون ببریم دیگر زبان فارسی معنی ندارد. همین الان من گفتم «کلمات»، گفتم «معنا»، همه‌ی این‌ها کلمات فارسی و عربی است. اگر شما توانستی 5 دقیقه فارسی بدون عربی صحبت بکنی به شرط این‌که یک نفر دیگر هم بفهمی چه گفتی. البته چیزهایی گفته‌اند ولی احتمالاً غیر از نویسنده هیچ کس دیگر نمی‌فهمد که او فارسی حرف زده یا به زبان مریخ حرف زده است. فارسی و عربی قابل تفکیک نیست. ایرانی بودن از مسلمان بودن و اهل بیتی بودن حتی از نوع سنی آن قابل تفکیک نیست. فردوسی آمده از ایرانی حرف می‌زند ولی این ایرانی ضد اسلام نیست بلکه ایران ضد بنی‌امیه و بنی‌عباس است. اگر یکی، دو جا علیه عرب حرف می‌زند علیه پیامبر(ص) و اسلام نیست. چون مکرر از رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) با تجلیل و احترام یاد می‌کند. این آیه که می‌فرماید «انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا...»، همین است. نمی‌گوید «لتفاخروا»، نژاد و قبیله برای فخرفروشی نیست. «...عند اکرمکم عند الله اتقاکم...». پس این هم نکته‌ی دوم است که از مدت‌ها قبل از فردوسی ایرانی‌گری در حکومت بنی‌عباس و در همه جا از جمله ایران کاملاً دوباره مطرح و محترم شده بود. فردوسی نیامد ایران ضد اسلام و غیر اسلامی را احیا بکند اتفاقاً‌ آمد ایران اسلامی را احیا کند. اسلام خلافت را به اسم دیکتاتوری عرب می‌کوبد و ایران‌گرایی ضد اسلامی شوونیزمی نژادپرستانه و ملی‌گرایی افراطی را هر جا که مصادیق جهل و ظلم است می‌کوبد و الا از زمان هارون و از زمان اول بنی‌عباس ایرانی‌ها وجه غالب در حکومت بنی‌عباس بودند. به خصوص بعد از هارون، بعد از دو قرن که ایرانی‌گری با انگیزه‌های مختلف سرکوب می‌شد. از یک طرف هم کسانی که به اسم دفاع از ایران مقاومت می‌کردند، دو تیپ بودند. بخشی از این‌ها مسلمان و شیعه بودند و علیه دیکتاتوری خلافت قیام کرده بودند. حکومت به این‌ها برچسب می‌زد. شیعه که رافضی و زندیق و کافر می‌شد. یا می‌گفتند این‌ها از ایران پیش از اسلام دفاع می‌کنند و ضد اسلام هستند. این‌ها می‌گفتند ما ضد اسلام نیستیم بلکه با استکبار قلیبه‌ای ضد اسلام عرب تو مخالف هستیم. ما با اسلام مخالف نیستیم. ولی این‌ها می‌گفتند نه، شما یا رافضی و شیعه و منحرف و واجب القتل هستید یا جریان‌های مرتد و زندیق هستید. بخشی از مقاومت‌های علیه بنی‌امیه و بنی‌عباس کاملاً اسلامی و بلکه شیعی بود. اما یک بخشی هم بله، جریان‌هایی داشتند که نمی‌توانستند بین اسلام و بنی‌امیه و بنی‌عباس تفکیک کنند و می‌گفتند این‌ها با دین اسلام آمده‌اند و ظلم می‌کنند. باید جلوی اسلام و بنی‌امیه و بنی‌عباس ایستاد. یک عده هم بودند که اشتباهاتی به این شکل داشتند. یک عده هم بودند که قبل از اسلام این‌جا دکان داشتند و حاکم بودند. ارباب ملت ایران بودند. کاسه‌ و کوزه‌ی این‌ها بعد از اسلام شکست. گفتند اسلام با شمشیر عرب آمد و قدرت ما را به هم ریخت و سفره‌ی ما را جمع کرد. آمد و همه چیز را تقسیم کرد. چون در تاریخ ایران وقتی مسلمان‌ها در زمان عمر بن خطاب خلیفه‌ی دوم آمدند شما هیچ جا مقاومت مردمی نمی‌بینید. مردم ایران مقاومت نکردند. می‌گویند مردم ایران به زور شمشیر مسلمان شدند در حالی که این اولاً توهین به ایرانی‌ها است. یک ملتی که این‌قدر ضعیف و بی‌بته باشد که به خاطر حمله و جنگ و از ترس شمشیر دین خود را عوض کند قبل از این‌که اتهام به اسلام باشد توهین به ایرانی‌ها است. اگر ایرانی‌ها از ترس شمشیر مسلمان شدند چرا چند لشکر چند هزار نفره در نیروهایی که در کنار سپاه مسلمان‌ها در فتح ایران شرکت داشتند لشکرهای ایرانی بودند؟ فقط در یکی از جنگ‌ها یک سپاه 4 تا 6 هزار نفری رزمندگان ایرانی هستند که خطوط ارتش ساسانی را شکستند و مسلمان شدند. سوال دوم این است که چرا تقریباً در هیچ شهری در برابر سپاه مسلمان‌ها مقاومت مردمی نشد؟ مقاومت بخشی از ارتش که به شاه وفادار بود اتفاق افتاد. برای این‌که مردم ایران از رژیم ساسانی چیزهایی دیده بودند که توجیهی نداشت که بخواهند از آن دفاع کنند. شاه ایران قبل از اسلام 3 هزار زن دارد. من نمی‌دانم اگر اسم 100 نفر از این‌ها را حفظ باشد همین الان باید به او جایزه داد. این فرهنگ حکومت ایرانی ایران قبل از اسلام و شاهنشاه ساسانی ایران بوده است. در یک حرم‌سرا سه هزار زن داشته است. اسلام آمد و این فرهنگ را برداشت. در ایران قبل از اسلام درس خواندن برای مردم معمولی ممنوع بود. فقط بچه‌های اشراف و موبدان و آخوندهای زرتشتی و ژنرال‌ها حق داشتند درس بخوانند. اسلام آمد و گفت طلب علم نه فقط حق هر زن و مردی است بلکه «فریضة علی کل مسلم و مسلمه...»، مگر علم طبقاتی است؟ اسلام آمد و با فرهنگ حرم‌سرا هم مبارزه کرد. گفت یعنی چه که 3 هزار و 300 و 30 زن می‌گیرید؟ چه خبر است؟ این توهین به زن است. در ایران قبل از اسلام ازدواج برادر و خواهر، مادر با پسر، پدر با دختر حاکم بوده و مشروع بوده است. تمام طبقات مردم باید مالیات‌های خیلی سنگینی به ارتش ساسانی می‌دادند و آن‌ها در رفاه زندگی می‌کردند و مدام پول مردم را خرج جنگ می‌کردند. مردم ایران این چیزها را دیده بودند. فاصله‌های طبقاتی، تحقیر، ظلم را دیده بودند. از آن طرف مسلمان‌ها که آمدند به آن‌ها گفتند شما چه می‌خواهید؟ گفتند ما می‌گوییم تمام انسان‌ها باید فقط بنده‌ی خدا باشد و هیچ انسانی نباید بنده و برده‌ی انسان دیگری باشد. ما آمده‌ایم همه‌ی ملت‌ها را آزاد کنیم تا خودشان بر خودشان و به نام خداوند حکومت کنند. همان‌طور که ما با دیکتاتورها و ستمگران عرب جنگیدیم با دیکتاتورهای ایران و روم و یمن و مصر خواهیم جنگید. ما یک هدف داریم و آن هم آزادی بشر و آزادی انسان است. هر کس خواست مسلمان می‌شود. ما سه راه داریم. ما با رژیم‌های استکباری می‌جنگیم. همان‌طور که رژیم اشرافی قریش عرب را سرنگون کردیم و ملت‌ها و قبایل عرب را آزاد کردیم با امپراطور و شاه ایران و شاه مصر و یمن هم این کار را می‌کنیم. اول می‌گوییم دست از سر ملت خود بردارید و اجازه بدهید خودشان انتخاب کنند. به آن‌ها ستم نکنید. اگر آن‌ها درگیر بشوند با آن‌ها می‌جنگیم. حق انتخاب به مردم و ملت‌ها می‌دهیم. می‌گوییم ما با حکومت درگیر هستیم و با شما کاری نداریم. اسلام را به شما معرفی می‌کنیم. اگر دوست داشتید قبول می‌کنید و در این صورت برادران و خواهران ما هستید و همه مثل هم هستیم و خودتان بر خودتان حکومت کنید ولی این حکومت باید بر اساس قوانین خداوند باشد. نه قوانین دیکتاتورها چه عرب و چه عجم باشند. اگر می‌خواهید مسلمان نشوید همان دینی را که می‌خواهید داشته باشید. اصلاً کسی را به مسلمانی مجبور نکردند. شما می‌دانید زمانی که مسلمان‌ها به این‌جا آمدند در بسیاری از شهرها مردم به استقبال آن‌ها رفتند مردم ایران مجبور به مسلمانی نشدند. به هیچ کس نگفتند باید مسلمان بشوی و الا کشته می‌شوی. هرگز چنین چیزی نبوده است. این‌ها دروغ محض است. این‌ها را تاریخ‌نویسانی نوشته‌اند که مخالف اسلام هستند ولی نتوانستند این‌ها را کتمان کنند. اولاً همه‌ی مردم ایران زرتشتی نبودند. بخشی از مردم زرتشتی بودند. زرتشتی دین حکومت بود. تعالیم حضرت زرتشت(ع) که از انبیاء بوده و مثل مسیحیت تحریف شده بود. چون اصلاً جناب زرتشت 4 یا 8 یا 16 هزار سال پیش بوده است. یکی می‌گوید ماوراء النهر و آسیای میانه بوده، یکی می‌گوید آذربایجان بوده است. اصلاً نه زمان و نه مکان ایشان معلوم نیست و حرف‌های درست و نادرست زیادی به ایشان نسبت می‌دهند. بهترین حرف‌ها در اوستا و آیین زرتشت هست که حرف‌های توحیدی و اخلاق اسلامی است. پندار نیک، رفتار نیک، گفتار نیک اسلام و توحید است. حرف‌های عجیب و غریب و شرک هم دارد. بخشی از مردم شرق ایران بودایی بوده‌اند. غرب ایران مسیحی بوده‌اند. مسیحی‌هایی که از ترس امپراطوری روم به غرب ایران آمده بودند. بخشی از مردم ایران مزدکی و مانوی بودند. بعضی از مردم ایران بت‌پرست و مشرک بودند. بعضی از مردم ایران بر اساس دین خاصی زندگی نمی‌کردند. این‌طور نبوده که خیال کنید همه زرتشتی بوده‌اند و بعد آمده‌اند و آن‌ها را با شمشیر مسلمان کرده باشند. این‌طور نیست. مسلمان شدن مردم ایران چهار قرن طول کشیده است. بعضی از ایرانی‌ها همان اول مسلمان شدند و بعضی از ایرانی‌ها تا قرن چهارم هم مسلمان نشده بودند. بعضی از ایرانی‌ها هم که تا همین الان مسلمان نیستند. مسیحی و یهودی و زرتشتی است. کسی این‌ها را مجبور نکرده است. دروغ می‌گویند. اما وقتی قدرت به دست بنی‌امیه افتاد چه؟ در ضمن را هم عرض بکنم که اگر ملت ایران از ترس شمشیر مسلمان شده بود که می‌خواهند بخشی از این را به فردوسی نسبت بدهند توهین به ملت ایران است. می‌گوید یک ملتی که 7 هزار سال تاریخ و تمدن دارد و اولین شاهنشاهی و اولین حکومت جهان را تشکیل داده و یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌هاست. این واقعاً از افتخارات ما ایرانی‌ها هست. ما در یک فرهنگ بی‌بوته به عمل نیامده‌ایم. تاریخ عظیم قابل افتخاری دارد. همیشه یکی از ملت‌های اصلی و سرنوشت‌ساز و تعیین کننده‌ی جهان بوده است. اگر ایرانی‌ها این‌قدر ترسو و بی‌شخصیت هستند که با یک جنگ و حمله دین خود را عوض می‌کنند، چرا وقتی مغول‌ها آمدند و کل ایران را گرفتند و تخریب کردند، زبان و خط مغولی را یاد نگرفتند؟ چرا مردم ایران بودایی نشدند؟ مغول‌ها بودایی بودند. اگر مردم ایران از ترس شمشیر عرب مسلمان شدند چرا از ترس شمشیر مغول بودایی نشدند؟ چرا بیشترین سهم را در ساختن تمدن اسلامی ایفا کردند؟ 70 درصد از دانشمندان تمدن بزرگ اسلامی در همه‌ی رشته‌های علمی ایرانی هستند و اغلب آن‌ها هم خراسانی هستند. این خراسان را دست کم نگیرید. خراسان بزرگ که البته الان چند کشور است. بیش از 70 درصد دانشمندان در همه‌ی رشته‌ها ایرانی و خراسانی هستند. یعنی اگر ایرانی‌ها و خراسانی‌ها را از تمدن اسلامی در زمان بنی‌عباس حذف کنی که اتفاقاً بخشی از این را هم مدیون آل بویه بود که نزدیک یک قرن کل خلافت اسلامی را در دست داشتند. این‌ها شیعیان ایرانی بودند ولی در ظاهر خلافت عباسی بود. همین دوران، دوران شکوفایی علم و فرهنگ و تمدن است. عصر طلایی اسلام و جهان بوده است. ولی طیف آن را ببینید متوجه می‌شوید که تمدن درخشان اسلامی که روح اصلی و ارکان اصلی آن ایرانی‌ها و خراسانی‌ها بودند و بخش مهمی هم شیعه‌ی اهل بیت(ع) بودند و آن‌هایی هم که سنی بودند سنیان محب اهل بیت(ع) بودند. همه‌ی این‌ها ایرانی و خراسانی هستند که این پرچم را بالا بردند. حالا من سوال می‌کنم به نظر شما ملتی که به زور شمشیر مسلمان شده این همه نبوغ و عشق از خودش نشان می‌دهد؟ یعنی می‌توان بالای سر کسی شمشیر گذاشت و گفت اختراع کن؟ شعرهای خوب بنویس، دانشمند باش؟ این‌ها که با شمشیر امکان ندارد. این‌ها از عشق است. شما صد شمشیر روی گردن فردوسی بگذار، می‌تواند این شعرها را بگوید؟ ولی از آن طرف شمشیر را روی گردن او بگذار و بگو باید ایران قبل از اسلام را علیه اسلام بگویی. می‌گوید خیلی خوب، مواد آن را بده. مواد ایران قبل از اسلام را می‌آورد و به آن صورت اسلامی می‌دهد. این‌ها نبوغ و عشق است. دقت کنید که می‌گویند فردوسی انتقام ایران را از عرب و اسلام گرفته است. این چیزی بود که در زمان پهلوی از فردوسی ساخته‌اند. یک فردوسی قلابی ساخته‌اند. همان‌طور که کوروش قلابی ساخته‌اند. همان‌طور که بسیاری از چیزهای قلابی را ساختند. این در قالب اساطیر و افسانه‌های ایران قبل از اسلام آمد و اسلام را دوباره بازتعریف کرد و الا در زمان بنی‌عباس کل جهان اسلام دست ایرانی‌ها بود. اصلاً آداب و رسوم شاهنشاهی ایران قبل از اسلام توسط خود رژیم بنی‌عباس احیا شد. یعنی بنی‌عباس گفتند معماری به سبک ساسانی را بسازید. بنی‌عباس گفتند آداب و رسوم ایران قبل از اسلام را احیا کنید. تمام دیوان‌سالاری و بروکراسی حکومتی کل خلافت اسلامی در زمان بنی‌عباس به زبان فارسی بوده است. این‌هایی که می‌گویند تا قبل از فردوسی زبان فارسی کلاً نابوده شده بوده و فردوسی به انتقام از عرب و اسلام این کار را کرد دروغ می‌گویند. اصلاً این حرف‌ها نیست. فردوسی دو پروژه‌ی بزرگ داشت و آن‌ها را اجرا کرد. شناسنامه‌ی ایران اسلامی را دوباره احیا کرد. حتی با مواد ایران پیش از اسلام این کار را کرد. اصلاً اصول دیوانی در زمان خلافت عباسی در تمام جهان اسلام بر اساس دیوان‌سالاری ایرانی ساسانی بود. حتی زبان رسمی حکومت فارسی بوده است. دفترها به خط و زبان پهلوی قبل از اسلام نوشته می‌شد. این برمکی‌ها که در زمان بنی‌عباس بودند یک نهضت عظیمی برای ترجمه‌ی آثار ایرانی به زبان عرب و زبان غیر از آن به راه انداختند. در زمان بنی‌عباس از دو قرن قبل از فردوسی خلافت بنی‌عباس جشن نوروز و جشن مهرگان و جشن صده می‌گرفت. تمام جشن‌های ایران قبل از اسلام بوده است. متوکل، خلیفه‌ی ضد شیعه‌ی بنی‌عباس لباس ایرانی می‌پوشید. متوکل دستور داده بود که دربار او را به سبک دربار شاهان ساسانی قبل از اسلام بسازند. زبان فارسی در دستگاه خلافت عباسی از دو قرن قبل از فردوسی زبان رسمی حکومت است. خط پهلوی، رقص ایرانی، موسیقی ایرانی در زمان بنی‌عباس خیلی پیش از فردوسی بوده است. یعنی مبنای موسیقی عرب تا چهار قرن موسیقی ایران قبل از اسلام بوده است و از طریق خلافت اسلامی موسیقی ایرانی تا اسپانیا رفته است. این‌ها پیش از فردوسی است. زمان بنی‌عباس به خصوص در آن صد سال زبان فارسی، زبان رسمی خلافت و حکومت بوده است. بخشی از حکومت دوران بنی‌عباس کلاً در دست ایرانی‌ها بود. بقیه‌ی آن‌ هم تحت تأثیر نفوذ ایرانی‌ها بوده است. دقت کنید، یک زمانی پیش از فردوسی زبان فارسی چنان گسترش پیدا می‌کند که در تمام ملت‌های اسلامی در دنیا، از شرق تا غرب حتماً یک زبانی که باید می‌آموختند زبان فارسی بوده است. یک سیاح و جهانگرد عرب می‌گوید از مصر به چین رفتم. در ساحل چین سوار کشتی شدم و دیدم خنیاگران و زنانی که موسیقی می‌زنند و می‌رقصند شعر می‌خوانند. من دقت کردم و معنی شعر را نفهمیدم. پرسیدم این به چه زبانی است؟ گفتند به زبان ایرانی است. در سواحل شرق چین خوانندگان و رقاصان چینی روی کشتی تفریحی برای مسافرها کنسرت اجرا می‌کردند و در این کنسرت موسیقی به زبان ایرانی شعر شاعران فارسی را می‌خوانده‌اند. پس زمانی که فردوسی می‌آید و بنی‌عباس بر سر کار هستند با ایران پیش از اسلام مشکلی نداشت. اتفاقاً دیوان‌سالاری ساسانی، موسیقی ایرانی، دربار و کاخ با معماری ساسانی بوده است. ولی چرا حکومت با فردوسی مشکل دارد؟ سلطان محمود غزنوی که ریشه‌ی ایرانی هم نداشت و خیلی هم متعصب بود و ضد عقل بود، فتوحات مهمی را به ضرب شمشیر در هند به دست آورد. چون ایرانی‌ها در سه موج به هند رفتند. یکی در زمان سلطان محمود غزنوی است، یکی بعدها در زمان نادرشاه افشار است. ولی قبل از همه‌ی این‌ها و بدون جنگ فرهنگ ایرانی اسلامی به آن‌جا رفت. این‌ها بعدها با جنگ رفتند. چرا درب به درب به دنبال فردوسی می‌گردند؟ چرا فردوسی سال‌ها تحت تعقیب است و از این شهر به آن شهر مخفی می‌شود و شعر می‌گوید؟ یکی از اتهامات فردوسی این است که رافضی است. شیعه است. یکی از اتهامات او این است که به فرهنگ ایرانی که مورد حمایت خلافت عباسی هست تن نمی‌دهد. فرهنگ ایرانی مبتنی بر مکتب اهل بیت(ع) را نشر می‌کند. شما اکثر اهل سنت که حنفی هستند را ببینید. خود ابو حنیفه ایرانی است. دو نفر از این چهار امام یا ایرانی یا ایرانی زاده هستند. حتی قوانین ادبیات عرب را ایرانی‌ها نوشتند. این‌ها به زور مسلمان شده‌اند؟ نه به خاطر این‌که این‌ها عرب بوده‌اند بلکه به این خاطر که این زبان قرآن و اهل بیت(ع) بوده است. شما مگر نمی‌دانید که در همان قرن اول و دوم هجری صرف و نحو ادبیات عرب را چه کسانی نوشتند؟ اکثر این‌ها را ایرانی‌ها نوشته‌اند. یکی جناب «سیبوی» است. سیبوی اهل فارس و ایرانی است. به نظرم قبر ایشان هم در ساوه یا قم است. استاد ادبیات عرب، اساتید درجه یک ادبیات عرب همه ایرانی هستند. «الکتاب» را در صرف و نحو ایشان می‌نویسد. سیبوی بیش از هزار شعر عربی و سیصد آیه‌ی قرآن را برای آموزش ادبیات عرب در «الکتاب» می‌آورد. بعضی از برترین اشعار عرب را ایرانی‌ها سروده‌اند. متفکران و نوابغ بزرگ ایران از ابن سینا تا رازی به زبان عربی کتاب نوشته‌اند. این ابن سینا و رازی تقریباً هم‌دوره‌ی فردوسی هستند. ابن سینا هم خراسانی است و او هم شیعه است. این‌ها نوابغ بزرگ تاریخ هستند. این‌ها بنیان‌گذاران و مدافعان بزرگ فرهنگ و تاریخ و زبان ایرانی هستند و همگی آثار بزرگ بین‌المللی خود را به زبان عربی نوشته‌اند. این هم نکته‌ی دوم بود.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha